کارگران مشغول کارند!

آهسته برانید

آهسته برانید

کارگران مشغول کارند!

همه نوشته های این وبلاگ را از کارگاه ذهنم دزدیده ام. درست همان لحظه ای که مشغول کار بوده! جای دیگری آنها را منتشر نکنید... (لــطفا)
همگی به روح اعتقاد دارید که؟

Last Comments
Author

این عمو سهرابه، تو جنگ شهید شد...

قدیم تر ها توی هر خونه یه آلبوم عکس بود. و شاید هم بیشتر. یه آلبوم مخصوص عروسی، یکی مال بچه و سیر تکاملش، از عکسهای بی ریخت روزهای اول تولد گرفته تا عکسهای بدون دندون و بانمک روزهای اول مدرسه. یکی هم مال دوران سربازی پدر خونواده و دوستای دوران مجردیش، با موهای فرفری و شلوارهای پاچه گشاد دور میدون آزادی که از وسط به بعد اون موهای فرفری و شلوار پاچه گشاد جای خودشو داده به سر تراشیده و پوتین و لباس خاکی و جای میدون آزادی و ماشینهای دورش  خاکریزه و سنگر و تانک و اسلحه. جلد آلبوم ها هم که یا عکس گل لاله روش بود و یا عکس دو تا بره سفید که این دومی بیشتر واسه آلبوم بچه ها استفاده می شد. از بچگی عاشق تماشای آلبوم عکس بودم. اگر چه بنا به دلایلی تو خونه ما آلبوم عکس کاملی پیدا نمی شد. آلبوم عکس واسه من حکم یه دنیا رو داشت. یه دنیا که حتی کسایی هم که بین ما نبودن توش حضور پر رنگی داشتن. یه دنیای بزرگ مثل دنیای خودمون و شاید هم بزرگتر. آخه تو دنیای ما وقتی یک روز می گذشت دیگه گذشته بود. دیگه هیچ کس دستش هم بهش نمی رسید. ولی من خودم بارها توی آلبوم روزای خیلی خیلی دور رو لمس کرده بودم. از نزدیک جوونیهای مادر بزرگ رو دیده بودم. جوونیهای بابام وقتی هنوز رو صورتش گرد پیری ننشسته بود. و کودکی های خودم رو. روزهایی که سخت دلتنگشونم. تازه اینا همه خوبی های آلبوم نبود. یه خوبی دیگش این بود که وقتی یه دوست یا یه فامیل میومد خونه آدم. قبل از هر چیزی چند تا آلبوم واسش می آوردی و با آب و تاب تک تک عکسها رو بهش نشون می دادی. آلبوم رو ورق می زدی و روزها و سالها می گذشت و می گذشت. تو چند دقیقه همه خاطرت گذشته از جلوی چشمات می گذشت. بادیدن بعضی عکسها می خندیدی، گاهی غمگین می شدی و گاهی حسرت می خورددی. حسرت بودن کسی که تو عکس بهت لبخند می زد ولی دیگه پیشت نبود. آلبوم خیلی خوبی های دیگه داشت. یکی دیگش این که وقتی تو کمد خونت بود ترس اینو نداشتی که یه دفعه همه اطلاعاتش پاک بشه. اگه خونت آتیش نمی گرفت یا که دزد به خونت نمی زد برای همیشه همه خاطراتت کنارت بودن. همه عزیزات کنارت بودن. نگران این نبودی که یکی با بلوتوث دنیای قشنگ تو رو پخش کنه بین مردم شهر. آلبوم خیلی خوب بود. چیزی که الان تو کمتر خونه ای پیدا میشه. آدم دلش تنگ میشه گاهی واسه اون قدیما. دلش می خواد عکس عزیزش رو بغل کنه، محکم فشار بده رو سینش و باهاش حرف بزنه. حالا هر چقدر هم که وی چت و وایبر و جملک و فیس بوک و توییتر اومده باشه باز آدم دلش می خواد عکس عزیزاش رو بچسبونه رو آینه وسط ماشینش. دلش می خواد کیف پولش روکه باز میکنه عکس خانمش رو ببینه که داره نگاهش می کنه. عکس( نه این عکسهایی که تو موبایلامون هی اینور و اونور میکنیم) از نوع چاپ شده انگار داره نسلش منقرض می شه. و من بد جور دلم برای عکس و البومی که هرگز نداشتیم تنگ میشه...

  • کارفرما ...

نظرات  (۱)

چه شوق? واسه ظاهرشدنه عکسا داشت?م..هع????
هرچ? پ?شرفته تر م?شه دن?امون نگران? هامون هم ب?شتره..

پاسخ:
پاسخ:
دقیقا.... با این که شاید ظاهر امر اینطور نشون نده ولی هر چی میگذره نگرانی هامون بیشتر میشه....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی